شعر در مورد اخم
شعر در مورد اخم
شعر در مورد اخم ,شعر درباره اخم,شعری در مورد اخم,شعر حافظ در مورد اخم,شعر عاشقانه درمورد اخم,شعر زیبا درمورد اخم,شعر درباره اخم یار,شعر در مورد اخم یار,شعری درباره اخم,شعر درباره ی اخم
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد اخم برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
مثل پاییز! بیا بگیر تسخیر کن خودت را میان من بریز
و لبخند رؤیایت را بپاش که پژمرده ام مثل باغی که از پائیز غمگین است!
شعر در مورد اخم
بانوی من اخم هایت را که باز کنی
تازه شاعرانگی ام گل می کند…
شعر درباره اخم
من با تو هیچ مرز مشترکی ندارم
جز همین سیم خارداری که حتی تن رویا را زخم می کند
جز همین هوا که هیچ پرنده ای را به رسمیت نمی شناسد
جز همین صدایی که به آن طرف دیوار هم نمی رسد
جز خدایی که سر بزنگاه اخم می کند!
شعری در مورد اخم
“گلم” که صدایت می کنم
شمعدانی چه اخمی می کند!
شعر حافظ در مورد اخم
مانده ام “جانم” را چقدر آهسته بگویمت
که هم تو بشنوی و هم آب از دل هیچ گنجشکی تکان نخورد.
شعر عاشقانه درمورد اخم
تو آنقدر زنانه نمی فهمی که نمی بینی چقدر مرد بودن می خواهد
مادری را زنی را دختربچه ای را هر سه را با هم در رحم ات بزرگ کنی
و اخم نکنی و خم نشوی و اتاق را که مرتب میکنی میز را که می چینی زل بزنی به گوشی ات…
زل بزنی به گوشی ات… زل بزنی… بزنی..
. و هنوز دوستش داشته باشی و دست بکشی!
عزیزم خودآزاری ندارم مردانه زنم!
شعر زیبا درمورد اخم
همین که مرا می فهمی وُ اجازه می دهی قلبم بر گودی دستت آرام بگیرد،
خوب است.
شعر درباره اخم یار
همین که هر از گاهی شانه هایم را به دستانِ نخیِ بادبادکهای بهار می سپاری،
خوب است.
شعر در مورد اخم یار
همین که می گویی “می روم” وُ شبیهِ آمدنت قدم بر می داری،
خوب است.
شعری درباره اخم
همین روزگاری که تو در حاشیه اش، پرُ رنگتر از متنِ زندگی هستی،
خوب است.
شعر درباره ی اخم
همین که تو انسانی وُ من شبیهِ تو تنها می شوم،
مثالِ تو می گریم وُ نزدیکِ تو می خندم، خوب است.
شعر در مورد اخم
همین، همین های کوچکی که جدی تر از اخبار مهمِ روز است،
برای دلهُرهی آینه و فردای من، خوب است.
شعر درباره اخم
نخورد لحم اخم گه گفتار
جز که مردارخوار چون کفتار
شعری در مورد اخم
تو را نگاه میکنم:
چشمانت خلاصهی آتشفشان است،
همرنگِِ خاکِ دیاری که دوستش میدارم !
شعر حافظ در مورد اخم
چالِ کنجِ لبانت هلالکِ جُفتی ماه است
با خورشیدی در قفا که مردمانِ سرزمینِ قلبِ مرا به وِلوِله وا میدارد با انگشتِ اشارهی رو به آسمان !
شعر عاشقانه درمورد اخم
خندهات بارانِ مرواریدْ است
و اخمت زلزلهیی که شهر آرزوهایم را ویران میکند !
شعر زیبا درمورد اخم
تو را نگاه میکنم و جهان رنگ میبازد
نگاهت میکنم و خود را نمیبینم !
شعر درباره اخم یار
می خواهم همه ی دنیا باشم
در آغوش تو می خواهم همه ی دنیایم آغوش تو باشد آقای من! دنیایم را از من نگیر.
شعر در مورد اخم یار
همینجور که ساده نگاه کنی یا اخمالو حتا در خواب گوشه های لبهات می خندد
نگاهت می کنم نگاهت می کنم و مست به خواب می روم
شعری درباره اخم
می شود صدایت را
همیشه در خواب من جا بگذاری؟
شعر درباره ی اخم
اخم نکن نازنینم
من هرچه اندازه می گیرم، بیشتر ذوق میکنم که انگار آغوشت را ساختهاند برای من
شعر در مورد اخم
در دقیقترین سایز ِ تقدیر – برای یک قمار ِ نفسگیر ،
در لاس وگاس ِ لبانت شاید هم یک نیایش ِ رومانتیک از همان نوع ِ همراه با شراب
که دلم بدجور هوای بهشت ِ تنت را دارد
پس بیا و با تمام ِ وجود به صلیبم بکش
بر اندامت تا حقیقتی باشد برایت رویای بازگشت ِ مسیح
شعر درباره اخم
ما میترسیم خاموشیم نگاهت میکنیم
فقط یکی از میان ما آهسته میپرسد سردت نیست ؟
بفرما کنارِ سنگچینِ روشن رویا همهی ما اهلِ همین حوالیِ غمگینیم
نگرانِ آسمانِ اخمکردهی بیکبوتر نباش فردا حتما باران خواهد آمد
شعری در مورد اخم
نمیدانم دوباره از من چه گناهی سر زده است
که به این اخم ملیح محکومم کرده ای ا
شعر حافظ در مورد اخم
اختیار دستهایم در خواب باور کن
دست خودم نیست
شعر عاشقانه درمورد اخم
میرسی اخم میکنی که چرا :”باز بوی سپند میآید؟ “
چه کنم؟ با وجود اینهمه چشم ،به وجودت گزند میآید
شعر زیبا درمورد اخم
از تو کلام از سر لطفی، حتی نگاهی دلنشین کافی است
آری برای شام یک درویش، آب و کمی نان جوین کافی است
در کشور جانم نمیخواهم، فرمانروای دیگری جز تو
زیرا به این باور یقین دارم، یک شاه در یک سرزمین کافی است
شعر درباره اخم یار
من جز به اذن حضرت چشمت، راهی به لبهایت نمیجویم
پیشانیات را پاک کن از اخم، نامهربان! دیوار چین کافی است
شعر و ترانه، چشمک و ابرو، صیاد یک شیر است یا آهو
آمادهام، تیر و کمانت کو؟ صیدم کن ای آهو! کمین کافی است
شعر در مورد اخم یار
هرچند با سقفی جدا از هم، سقفی جدا فرسنگها از هم
تو دوستم داری همین خوب است،من عاشقت هستم همین کافی است
شعری درباره اخم
مثل یک جنگل پاییزی سرما خورده
شدهام بیرمق و غمزده و تا خورده
اخم کن، زخم بزن، تلخ بگو، سر بشکن
قالی آن گاه عزیز است که شد پا خورده
شعر درباره ی اخم
ماهی کوچک اگر دل نسپارد چه کند؟
بس که آب و نمک از سفرهی دریا خورده
عشق، داغ است و دوای تن سرد من و تو
دور آتش بنشینیم دو سرما خورده؟
شعر در مورد اخم
برسانید به یوسف که سرافراز شدی
هر چه سنگ است به بیچاره زلیخا خورده
برسانید از او صرف نظر خواهم کرد
نرساند اگر از آن لب حلوا خورده ..
شعر درباره اخم
این روسری آشفته ی یک موی بلند است
آشفتگی موی تو دیوانه کننده ست
بالقوّه سپید است زن اما زنِ این شعر
موزون و مخیّل شده و قافیه مند است
شعری در مورد اخم
در فوج مدلهای مدرنیته هنوز او
ابروش کمان دارد و گیسوش کمند است
پرواز تماشایی موهای رهایش
تصویر رها کردن یک دسته پرنده ست
شعر حافظ در مورد اخم
دل غرق نگاهیست که مابین دو پلکش
یه قهوه ای ِ سوخته ی ِ خیره کننده ست
با اخم به تشخیص پزشکان سرطان زاست
خندیدن او عامل بیماری قند است
شعر عاشقانه درمورد اخم
تصویر دلش با کمک چشم مسلح
انگار که سنگی تهِ شیئیِ شکننده است
شاید به صنوبر نرسد قامتش اما
نسبت به میانگینِ همین دوره بلند است
شعر زیبا درمورد اخم
ماه است و بعید است که خورشید نداند
میزان حضور و حذرش چند به چند است
شعر درباره اخم یار
رفتم که از دیوانه بازی دست بردارم
تا اَخم کردم مطمئن شد دوستش دارم
واکرد درهای قفس را گفت: مختاری!
ترجیح دادم دست روی دست بگذارم
شعر در مورد اخم یار
بیزارم از وقتی که آزادم کند، ای وای!
روزی که خوشحالش نخواهد کرد آزارم
این پا و آن پا کرد گفتم دوستم دارد
اما نگو سر در نمی آورده از کارم!
شعری درباره اخم
از یال و کوپالم خجالت می کشم اما
بازیچه ی آهو شدن را دوست می دارم
با خود نشستم مو به مو یادآوری کردم
از خواب های روز در شب های بیدارم
شعر درباره ی اخم
من چای می خوردم به نوبت شعر می خواندند
تا صبح، عکس سایه و سعدی به دیوارم
شعر در مورد اخم
من آمده ام تا به ابد مال تو باشم
پرواز کنى ؛ پر بزنم ؛ بال تو باشم
چون سایه که در هر قدمش بوده کنارت
بگذار که هر لحظه به دنبال تو باشم
شعر درباره اخم
چون یکّه سوارى که از آینده ى فنجان
با اسب سفید آمده ؛ در فال تو باشم
بگذار که از بین دو ابروى کمانت
تیرى بزنم فاتح تک خال تو باشم
شعری در مورد اخم
یک لحظه که گریان بشوى یا که بخندى
یک لحظه که من باشى و من حال تو باشم
دلگیر نشو ، اخم نکن ، تا که بمانم
من آمده ام تا به ابد مال تو باشم …
شعر حافظ در مورد اخم
بوی رفتن می دهد با من مدارا کردنت
سخت دلتنگم برای اخم و دعوا کردنت
عطر خوبی می زنی از در که بیرون می روی
دلخورم از این همه خود را فریبا کردنت
شعر عاشقانه درمورد اخم
گفتم آیا خسته ای از زندگانی پیش من؟
سخت رنجیدم من از اینگونه حاشا کردنت
گفتمت میل سفر دارم تو گفتی صبر کن
خسته ام، دلخسته از امروز و فردا کردنت
شعر زیبا درمورد اخم
می شنیدم دیشب آن لحن پر از افسوس را
صورت گریان و آن آه و دریغا کردنت
می هراسم از نگاه خیره تو سمت در
رنگ حسرت دارد آخر این تماشا کردنت
شعر درباره اخم یار
با زبان بی زبانی حرف خود را گفته ای
می روم دیگر نمی خواهم مدارا کردنت
شعر در مورد اخم یار
دلم وا مانده در کاری که فکرش را نمی کردم
سرم خورده به دیواری که فکرش را نمی کردم
مدارجبر هستی را فقط بیهوده می گردم
اسیرم کرده تکراری که فکرش را نمی کردم
شعری درباره اخم
خرابم می کند با اخم وبا لبخند می سازد
دلم را برده معماری که فکرش را نمی کردم
زمین را مثل اسکندربه حکم عشق او گشتم
شدم سرباز بیماری که فکرش را نمی کردم
شعر درباره ی اخم
ولی هرنقطه ای رفتم شعاع درد دورم زد
به دستش داشت پرگاری که فکرش رانمی کردم
به هر دستی که دور گردنم افتاد دل بستم
مرا زد عاقبت ماری که فکرش را نمی کردم ………
شعر در مورد اخم
اخم کن،زخم بزن
تلخ بگو، سر بشکن
شعر درباره اخم
لبخندبزن اخم مرا باز کن آنگاه
سرگرم تماشای شکوفا شدنم باش
شعری در مورد اخم
تو همچون دیگران رفتی ، ولی من همچنان ماندم
چنان که آمدم تا انتهای داستان ماندم
مرا تنها رها کردی شبی و بی خبر رفتی
بلاتکلیف ، من بین زمین و آسمان ماندم
شعر حافظ در مورد اخم
تو را گم کرده ام آنگونه که گم کرده ام خود را
نشانی نیست از تو آنچنان که بی نشان ماندم
تو را صد حنجره آواز تا شیراز با خود برد
و من چون بغض کوری در گلوی اصفهان ماندم
شعر عاشقانه درمورد اخم
تو با اسب سفید بال دار آرزو رفتی
و من با چرخش کالسکه در نقش جهان ماندم
نه حالا ، بلکه عمری با دل من این چنین بودی
نبودی هر زمان بودم ، نماندی هر زمان ماندم
شعر زیبا درمورد اخم
به اخم خود به من گفتی که از پیشم برو ! رفتم
ولی با چشم هایت لحظه ای گفتی بمان! ماندم
اگر بار گران بودی… اگر نامهربان بودی …
تو گفتی می روی اما من ای نامهربان ماندم !
شعر درباره اخم یار
گویا که جهان بعد تو زیبا شدنی نیست
حتی گره اخم خدا واشدنی نیست
از حاصلضرب من و تو عشق بپا شد
از خاطره ام عشق تو منها شدنی نیست
شعر در مورد اخم یار
من با تو، همیشه همه جا ما شدنی بود
من با تو شدن، ایندفعه گویا , شدنی نیست
آغوش من و عشق تو و لحظه ی دیدار
رویای قشنگیست و اما شدنی نیست
شعری درباره اخم
از دوری هم، هر دو چه بیمار و خرابیم
اندازه ی این عشق که معنا شدنی نیست
پایان کلامم، من و تو، آخر این شعر،
با وصله و اصرار و دعا… ماشدنی نیست
شعر درباره ی اخم
هر تکّه از دنیای من، از ماه تا ماهی
هرقدر،هرجا،هر زمان،هرطور می خواهی
حتّی اگر مثل زلیخا آبرویم را
از من نخواهی دید دراین عشق کوتاهی
شعر در مورد اخم
حتّی اگر بی رحم باشی مثل ابراهیم
نفرین؟ زبانم لال، حتّی اخم یا آهی
من آخرین نسل از زنان عاشقی هستم
که اسمشان را راویان قصّه ها گاهی
شعر درباره اخم
من آخرین مرغ جهانم، آخرین گنجشک
که در پی افسانه سیمرغ شد راهی
حالا بگو در ظلمت جنگل چه خواهد کرد
شاهین چشمان تو با این کفتر چاهی؟
شعری در مورد اخم
تو نمی خواهی عزیزت بشوم زور که نیست
یا نگاهم بکند چشم تو مجبور که نیست
شده یک روز بیایی به دلم سر بزنی
با توام ! خانه ی تنهایی من دور که نیست
شعر حافظ در مورد اخم
آنکه با دسته گلی حرف دلش را میزد
پردرد است ولی مثل تو مغرور که نیست
نازنین! عشق که نه ، اخم شما قسمت ماست
عاشقی های تو با این دل رنجور که نیست
شعر عاشقانه درمورد اخم
تو مرا دیدی و از دور به بیراهه زدی
تو نگو نه ، دل دیوانه ی من کور که نیست
خواستم دل بکنم از تو ولی حیف نشد
لعنتی غیر تو با هیچ کسی جور که نیست
شعر زیبا درمورد اخم
مشکل اینجاست نگفتی تو به من ? می دانم
تو نمی خواهی عزیزت بشوم زور که نیست
شعر درباره اخم یار
چشمان زیبایش سرآخر کار دستش داد
یعنی ملامت شد شبی با اخم بابا که
شعر در مورد اخم یار
شراب و شهـد و شکر محض دیگران امــــا
به ظرف سینه ی من زهر اخم مـی ریزی!
شعری درباره اخم
خنده ات ساخت وساز ،اخم تو ویرانی ها
گیسوانت گــــره کــــور پریشانـــی ها
شعر درباره ی اخم
بعد از گله و اخم بگو سیب…و پر رنگ
لبخند بزن تا بنویسم اثری را
شعر در مورد اخم
- ۰ نظر
- ۳۰ بهمن ۹۶ ، ۱۷:۲۹